به عهده گرفتن غرامت. تاوان کشیدن: کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کآنچه بود گناه او من بکشم غرامتش. سعدی (طیبات). چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نکردی. (گلستان سعدی). آنکه ز بیگنه کشی نیست دمی ندامتش بیگنهی که او کشد من بکشم غرامتش. کمال خجندی (از آنندراج)
به عهده گرفتن غرامت. تاوان کشیدن: کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کآنچه بود گناه او من بکشم غرامتش. سعدی (طیبات). چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نکردی. (گلستان سعدی). آنکه ز بیگنه کشی نیست دمی ندامتش بیگنهی که او کشد من بکشم غرامتش. کمال خجندی (از آنندراج)
علم برداشتن. بیرق بردن. بیرق زدن. حمل کردن رایت از جایی بجایی. و بیشتر کنایه از تاختن و هجوم کردن و لشکر بردن باشد بسرزمین یا ناحیتی بقصد تسخیر: شب را معزول کرد چشمۀ خورشید رایت دینارگون کشید به محور. مسعودسعد. کنون نشاط کشیده ست بر فلک رایت کنون سرور نهاده ست بر سپهر سریر. رضی الدین نیشابوری (از آنندراج)
علم برداشتن. بیرق بردن. بیرق زدن. حمل کردن رایت از جایی بجایی. و بیشتر کنایه از تاختن و هجوم کردن و لشکر بردن باشد بسرزمین یا ناحیتی بقصد تسخیر: شب را معزول کرد چشمۀ خورشید رایت دینارگون کشید به محور. مسعودسعد. کنون نشاط کشیده ست بر فلک رایت کنون سرور نهاده ست بر سپهر سریر. رضی الدین نیشابوری (از آنندراج)